چند روزیه که باز هم خیانت کرده من اونو از هر سمتی که میکشیدم و بلندش میکردم ، از یه سمت جدید می افتاد دفعه ی اولی که خیانت کرد ، شب ها کل شهرو قدم میزدم . خیال : خسته نمیشی انقد قدم میزنی ؟ من : آدمی که فکرش درگیر باشه حتی اگه کل شهرم قدم بزنه خسته نمیشه من یک آدم خیانت دیده ام .
امروز تولدم بود و مثل روز های دیگه گذشت البته مورد محبت اطرافیان و آشناها قرار گرفتم ولی در کل مثل روز های دیگه بود خدا رو شکر میکنم که بهم عزت میبخشه ، من یخ بنده ی گناهکارم که خدا رو دوست دارم ، خدای مهربان هم همه ی مارو دوست داره
درباره این سایت